شيعه جعفري با شيعه دوازده امامي تفاوتي ندارد. شيعه ي جعفري يا شيعه دوازده امامي ، كساني هستند كه نه تنها امامت بلافصل علي (ع) را قبول دارند ، بلكه يازده فرزند او را نيز امام مي دانند. اينها را جعفري گفته اند چون اوّلاً بيشترين معارف اين فرقه از امام جعفر صادق (ع) رسيده است و ثانياً اين مذهب ، مذهب شاگردان خاصّ امام صادق (ع) بود. زماني كه بعد از امام صادق (ع) شيعيان به چند فرقه تقسيم شدند ، شاگرادان مخصوص آن حضرت به توصيه ي ايشان ، به امامت امام موسي كاظم (ع) گرويدند و موسويّه يا مفضّله ناميده شدند. امتداد همين فرقه است كه امروزه مشهورترين شاخه ي شيعه را تشكيل داده و شيعه ي جعفري يا اثناعشري يا دوزاده امامي ناميده مي شود.
-----------------------
چرا به ما شیعه اثنی عشری می گویند ؟
پيدايش شيعه و اطلاق اين نام به گروهي خاص (پيروان علي ـ عليه السلام ـ )طبق روايات و گزارشات تاريخي به دوران زندگي و حيات حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر مي گردد.
جابر بن عبد الله انصاري، صحابي رسول مكرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل مي كند: ما در خدمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوديم، علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ وارد شد،آن گاه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با اشاره به علي ـ عليه السلام ـ فرمودند: و الذي نفسي بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه(3) . سوگند به كسي كه جانم در قبضه قدرت اوست، همانا اين مرد (علي ) و پيروانش در روز قيامت البته از رستگاران خواهند بود. در جاي ديگر مي فرمايد: يا علي تو و شيعيانت در بهشت هستيد.(4)
در رابطه با اين بخش بايد گفت كه بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و سلم ـ در دوره خلافت عمر نوشتن حديث و حتي نقل آن ممنوع شد و اين عمل حدود يكصد سال ادامه يافت تا اين كه در دوره امامت امام باقر ـ عليه السلام ـ كه در ايام خلافت عمر بن عبد العزيز اموي بود، ممنوعيت كتابت و نوشتن حديث برداشته و از طرفي هم به خاطر درگيري خلافت به مسائل ديگر فرصت مناسبي براي امام باقر ـ عليه السلام ـ و شاگردان آن ايجاد شد تا اخبار و روايات وارد شده از پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ و ديگر امامان جمع آوري و توسعه دهند و اين امر در دوره امام صادق ـ عليه السلام ـ به اوج خود رسيد يعني در دوره اي كه از 114 هجري تا 148 هجري زمان حيات امام صادق پايه فكري نظام تشيع كه در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه پيشين طرح ريزي شده بود، مستحكم كرديد. امام صادق ـ عليه السلام ـ از فرصت به دست آمده و مناسب سياسي موجود، كه در نهايت، موجب انتقال خلافت از امويان به عباسيان گرديد، و با ملاحظه نياز جامعه و آمادگي زمينه اجتماعي دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدرش امام باقر ـ عليه السلام ـ را گرفت و حوزه وسيع علمي بزرگي به وجود آورد و در رشته هاي مختلف علوم عقلي و نقلي آن روز را، به شاگردان بزرگي هم چون هشام بن حكم، محمد بن مسلم، جابر بن حيان و.....آموخت كه علاوه بر استحكام پايه اعتقادي شيعه موجب توسعه و گسترش آن هم شد.
لذا در اين دوره تكيه اصلي شيعه بر امام صادق ـ عليه السلام ـ بود و اكثر روايات را از آن حضرت اخذ مي كرد.(5) و در اين تاريخ تشيع داراي شناسنامه شد و به صورت يك مذهب رسمي به نام امام صادق ـ عليه السلام ـ مزين گرديد. اين درحالي بود كه در اين دوره مذاهب اهل سنت نيز درحال شكل گيري بود. پس در حقيقت گام دوم در بنيان گذاري مكتب را حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ برداشت. مكتبي كه پايه هاي اوليه آن در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه پيش از امام صادق برداشته شده بود. لذا به خاطر اهتمام امام صادق ـ عليه السلام ـ در گسترش و اشاعه فقه و عقايد شيعه اين مذهب به نام آن حضرت مزين گرديده است.
دوران امامت امام صادق ـ عليه السلام ـ نقطه عطفي در نهضت تشيع و زماني بسيار حساس براي اين مكتب بوده است. چرا كه اين دوره، دوره اي است مكاتب و مذاهب مختلف در شرف شكل گيري بودند. از طرفي مذاهب اهل سنت و از طرفي گروه خوارج و مرجئه و قدريه و نيز گروه هاي منشعب شده از شيعه مثل كيسانيه، و ديگر گروه ها درحال شكل گيري و يا فعاليت بودند لذا براي تفكيك اين مذهب با مذاهب ديگر پيروان اين مكتب كه در مكتب جعفري وحوزه درس آن حضرت تربيت يافته بودند، به اين نام و عنوان شهرت يافتند چرا كه اطلاق شيعه در دوره امام صادق ـ عليه السلام ـ معناي وسيعي داشت.
بنابراين در دوره امام صادق ـ عليه السلام ـ آن حضرت با تربيت شاگردان و فرستادن آن ها به مناطق ديگر و جمع آوري و تدوين و استحكام بخشيدن به عقايد و فقه تشيع و نشر آن توسط شاگردان تربيت يافته و نيز براي تفكيك از ديگر فرقه ها و گروه هايي كه در اين دوره فعاليت داشتند، شريعت اسلام و آيين محمدي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در چهره مذهب تشيع كه هم زمان با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شكل گرفته بود، شكل و انسجام فكري محكم تري يافت و طرفداران آنان به نام شيعه امامي و شيعه جعفري شهرت يافتند و امام صادق به رئيس مذهب مشهور شد و فقه شيعه امامي را منسجم ساخت.(6) به عبارت ديگر مذهب اهل بيت به نام مذهب جعفري معروف گرديده است.
--------------------------------
آیا غیر از شیعه اثنی عشری، کسی وارد بهشت میشود، در قیامت چه سرنوشتی در انتظار قاصرین است؟
ورود به بهشت بر ملاک "ایمان" و "عمل صالح" استوار است.
فرد شیعه هم به شرطی به بهشت می رود که از شیعه بودن تنها عنوانی را یدک نکشیده، و به لوازم شیعه گری عمل کرده باشد و یا سرمایه ای اندوخته باشد که با آن مورد شفاعت واقع شود.
پیروان هر دین آسمانی تا قبل از آمدن شریعت بعد- اگر طبق دین خود عمل کرده باشند-، بهشتی خواهند بود، لکن پس از بعثت رسول الله (ص) تنها دین مقبول درگاه الاهی، اسلام واقعی است که در مکتب اهل بیت، تجلی یافته است.
البته از قرآن و روایات اسلامی استفاده می شود که مستضعفین؛ یعنی کسانی که توان دست یابی به راهنما را نداشته و امکان مهاجرت به سایر بلاد و ... را نیز نداشته اند، لکن طبق فطرت خود "انسان" زیسته اند، از رحمت الاهی برخوردار خواهند شد. [i] مستضعفین، علاوه بر جاهلان قاصر، افراد نابالغ (که قبل از بلوغ و تکلیف از دنیا می روند) و نیز دیوانگان و ... را نیز شامل می شود.
پس تنها کسانی که با عناد ورزی و لجاجت، بعد از شناختن حق، آن را نمی پذیرند و همچنین کسانی که در شناخت حقیقت تساهل به خرج داده و مقصر شناخته شوند، اهل نجات نیستند، اما اکثریت انسان ها که قاصر بوده و عنود نیستند با لطف و رحمت الاهی، اهل نجات هستند.
ورود به بهشت تابع عنوان یا ادعا نیست، بلکه ورود به بهشت بر ملاک "ایمان" و "عمل صالح"[1] استوار است. بنابراین، هر کس این دو توشه را از دنیا برگرفت، در سرای آخرت راهی را به سوی بهشت بر روی خود گشوده و الا راهی جهنم می گردد، مگر آن که جزو مستضعفان باشد و رحمت واسعه ی الاهی او را فراگیرد و یا شفاعتی از شفیعی شامل حالش گشته و از عذابش برهاند.
قرآن کریم در این باره می فرماید: «همانا آنان که ایمان آوردند و آنان که یهود و نصاری و صابئی گشتند (یعنی) کسی که به خدا ایمان آورد و به روز دیگر (ایمان داشت) و کار صالح انجام داد، پس اجر آنها نزد پروردگارشان (محفوظ است؛ از اینرو) هیچ نگرانی و غصه ای بر آنها نیست».[2]
این کریمه علاوه بر آن که عنوان یهودی یا نصرانی و ... را برای ورود به بهشت کافی نمی داند، بر ملاک ورود به بهشت؛ یعنی ایمان و عمل صالح تأکید می نماید.
از آن جا که گرویدن به هر دینی مشروط به آن است که آن دین توسط دین بعد و نبی بعد منسوخ نشده باشد، در صورتی پیروی از حضرت موسی (ع) مشروعیت داشت که هنوز عیسی (ع) مبعوث نشده بود و همچنین پیروی از عیسی (ع) تا زمانی مشروعیت داشت که پیامبر اسلام (ص) مبعوث نشده و ادیان سابقه را نسخ نکرده بود.
به علاوه صرف ادعای پیروی کافی نیست، بلکه ایمان لازم است و ایمان بدون التزام به لوازم اعتقادی و عملی و اخلاقی آن، ایمان واقعی نخواهد بود، بنابراین، لازمه ی ایمان به موسی (ع) گرویدن به پیامبر یا پیامبران پس از اوست و لازمه ی گرویدن به عیسی (ع) پذیرش نبوت، پیامبر موعود خاتم (ص) است و بالتبع لازمه ی ایمان به نبی اکرم (ص) تسلیم محض بودن در برابر اوامر و سفارشات اوست و از جمله سفارشات و اوامر نبی اکرم (ص) پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) و یازده فرزند او (ع) یکی پس از دیگری است و تا این انقیاد تام حاصل نباشد، مسلمانی و پیروی از دین واقعی الاهی تحقق نیافته و جواز ورود به بهشت صادر نمی شود[3].
به عبارت دیگر، پس از بعثت حضرت محمد (ص) تنها دین مشروع و مقبول "اسلام" است[4] و اسلام منهای ولایت، اسلام واقعی و ایمان کامل به خدا و رسول الله و روز قیامت محسوب نمی شود، تا مجوز ورود به بهشت باشد، پس تنها راه مستقیم موصل به بهشت، تشیع است. با تأکید بر این که صرف یدک کشیدن عنوان تشیع کافی نیست و باید مؤمن (شیعه ی) واقعی و دارای عمل صالح بود تا بهشتی شد و یا قابلیت شمول شفاعت را پیدا کرد.
لکن مستضعفین (جاهلان قاصر، دیوانگان و کودکان و ...) که توان راه یابی به حقیقت را نداشته اند، منتظر حکم الاهی و شمول رحمت واسعه ی او خواهند بود و از این قاعده مستثنی می شوند.[5]
البته در این جا تذکراتی سودمند است:
1. جاهل قاصر کسی است که حق به او نرسد و هم در دستیابی به حق کوتاهی نورزیده باشد (یعنی کوتاه است و کوتاهی نکرده است) و از این جهت بر او گناهی نیست. چون در این فرض بر او حجت الاهی تمام نشده است و تا حجت الاهی تمام نشود، ممکن نیست که حضرت حق کسی را مؤاخذه فرماید.[6]
پس دست کم سه دسته در گروه جاهل قاصر، قابل تصور هستند:
الف- کسانی که به لحاظ محیطی و... به گونه ای هستند که پیام حق به آنان نمی رسد.
ب- مستضعفان فکری؛ یعنی کسانی که نمی توانند حقایق را درک کنند و شمع فکری آنان فروزان نیست.
ج- کسانی که در جهل مرکب به سر می برند و یقین دارند که (الف ب) است و این یقین نتیجه ی تلاش جدی آنان است، اما واقعا (الف ب) نیست.
اما مقصر که گرفتار عذاب الاهی می شود، کسی است که حق بر او عرضه شود و او عمداً و با شناخت آن، از حق روی برگرداند یا قدرت دستیابی به حق را داشته باشد، ولی در دستیابی به آن کوتاهی کند.
2. باید توجه داشت که ایمان و کفر فرآیند تلاش علمی و فکری صرف نیست، بلکه مجموعه ای از افکار و رفتار، در آن نقش دارند و به همین جهت قرآن کریم تذکر می دهد که: «سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخره گرفتند».[7]
پس باید گفت: اگر کسی بدون این که دارای سوء رفتاری باشد و یا تحت تأثیر مسائل سیاسی و حزبی و گروهی باشد؛ یعنی کارهایی که عقل و خرد نمی پذیرد، اجتناب نماید، در عین حال تلاش فکری هم برای یافتن حقیقت عالم هستی داشته باشد، ولی یقین به وجود خداوند پیدا نکند یا دین و مذهب حق را نیابد، و یا اگر واقعا به نتیجه ای برسد که- العیاذ بالله- نتیجه ی آن کفر باشد، چنین فردی بر اساس عدالت الاهی مورد مؤاخذه نخواهد بود.
البته این به لحاظ حکم عقل است، اما قرآن کریم وعده داده است که اگر کسانی در راه خداوند تلاش جدی نمایند، راه ها را به آنان بنمایاند و هدایت را نصیب آنان کند.[8]
3. در روایات اسلامى نسبت به اطفالى که از دنیا مىروند، این گونه آمده است:
الف- اگر اطفال از آنِ مؤمنان باشند:
1. در برزخ در خدمت حضرت ابراهیم و ساره (ع) و یا حضرت فاطمه (س) هستند و در آن جا آموزش لازم را مىبینند و تکامل روحى پیدا کرده و به کمال مىرسند.
2. در ذیل تفسیر آیه ی 21 سوره ی طور آمده است که: «به پدر و مادر مؤمن خود ملحق شده تا موجب خوشحالى آنان در بهشت شوند».[9]
ب ـ اگر اطفال کفار و منافقان باشند:
1. در تفسیر «یطوف علیهم ولدان مخلدون»[10] آمده است که اطفال مشرکان و کفار در قیامت خدمت گزاران اهل بهشت مىشوند، البته این عقوبتى براى آنان محسوب نمىشود و مانند خدمت دنیا نیست که مایه ی تحقیر یا خستگی و امثال آن گردد، بلکه مایه ی نشاط، طراوت و زیبایی آنهاست.
2. بعضى از روایات علم این قضیه را به خداوند ارجاع داده و فرمودهاند: «خداوند مىداند که آنها چه چیزی انجام می دادند یا مرتکب چه کاری می شدند».[11]
3. خداوند به وسیله ی ملکى آتشى بر مىافروزد و بدانان فرمان مىدهد که به آتش درآیند گروهى به آتش در آمده و آتش براى آنان سرد و سلامت مىشود، همان گونه که براى ابراهیم (ع) شد و دستهاى دیگر نمىروند، فقط دسته ی اوّل اهل نجات اند. البته مجانین و کسانى که در فترت (نبود حجت و پیامبر در فاصله ی زمانى بین دو پیامبر) بودهاند و حجت بر آنها اتمام نشده است، با آنان در این حکم شریک اند.[12]
4. بعضى از متکلمان قائل اند که اطفال کفار و مشرکان نه در بهشت هستند و نه در جهنم، بلکه در نقطهاى به نام اعراف اند[13] که نه عذاب مىشوند و نه متنعم هستند.[14]
مرحوم علامه طباطبائی در خصوص اطفال و دیوانگان و… میفرمایند: آنچه قرآن کریم در باب اطفال و دیوانگان و… فرموده، جملاتی است که نمیتوان از آن حکم جزئیات را و این که آنها هم سعادت و شقاوت اخروی دارند یا خیر استفاده نمود؛ زیرا جزئیات احوال مردم در آخرت امری نیست که عقل بتواند از آن سر در آورد، مگر این که بگوییم گناه و مغفرت منحصر در مخالفت تکلیف نیست، بلکه بعضی از مراحل مغفرت متعلق به مرض های قلبی و احوال بدی میشود که عارض بر قلب شده و بین قلب و پروردگار حجاب میشود، این دسته از افراد درست است که به خاطر ضعف عقل و یا نداشتن آن تکلیف ندارند. لیکن چنان هم نیستند که ارتکاب کار زشت در دلشان اثر نگذاشته و دل هایشان را آلوده و محجوب از حق نسازد، بلکه در این جهت با سایرین یکسانند و خلاصه در تنعم و نعیم قرب خدا و حضور در ساحت قدس الاهی محتاج به ازاله ی آن مرض ها و زدودن آن پردهها هستند و هیچ چیزی از عهده ی ازاله و رفع آن بر نمیآید، مگر همان عفو پروردگار. بعید نیست مراد از روایاتی هم که میگوید: «خداوند سبحان مردم را محشور میکند و آتش را هم میآفریند، آن گاه به مردم دستور میدهد تا در آتش داخل شوند، پس هر کس وارد آتش شود داخل بهشت میشود و هر کس سرپیچی کند داخل جهنم میشود»، همین معنا باشد؛ یعنی مراد از آتش رفع آن پردهها و معالجه ی آن مرض ها باشد.[15]