از موارد این تناقض آشکار در قول و عمل مردم کوفه این بود که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) وقتی به خیمه‏های امام حمله‏ ور شده و غارت کردند، یکی از اهل کوفه به فاطمه (دختر امام حسین) هجوم برده، گوشواره‏اش را از گوش او وحشیانه کشید، به گونه‏ای که گوش او را پاره کرد. فاطمه دید که آن مرد کوفی به شدت گریه می‏کند، پرسید چرا گریه می‏کنی؟

گفت چگونه نگریم در حالی که مشغول غارت دختر رسول الله می‏باشم؟

فاطمه گفت: خوب پس مرا رها کن، پاسخ داد بیم آن را دارم که اگر من نبرم دیگری ببرد!!

همان‏ها بودند که از عبدالله بن عمر درباره حکم خون پشه سؤال کردند که اگر بر لباس بود پاک یا نجس است، در پاسخ آنان گفت: ببینید از من درباره خون پشه می‏پرسید، در حالی که فرزند پیامبر خدا را کشتند در حالی که درباره او و برادرش شنیدم که پیامبر می‏فرمود: «هما ریحانتان من الدنیا».

عجیب این جا است: آنان که خون عزیزترین انسان‏های روی کره زمین را بی‏باکانه می‏ریزند چگونه از خون پشه که بر بدن یا لباس اصابت کرده می‏پرسند.